روز بسيار بزرگ و خجستهاي است، ولادت باسعادت حضرت مولي الموالي، اميرمؤمنان؛ روزي كه ظاهر اين آفرينش به نور قدسي اين وجود مقدس روشن شد. اين روز بسيار مبارك است. اين روز را بايد تبريك گفت، به همة آفرينش، به بشريت، و تبريك خاص گفت، به عاشقان حضرتش.سخن گفتن از علي و از اوصافش، كار بسيار مشكلي است؛ بلكه كار غير ممكني است؛ زيرا ما در ظرف محدودي قرار داريم و وجود مقدّس اميرمؤمنان در ظرفي بسيار عظيم. مثل اين كه ما بخواهيم اقيانوسي پهناور را با قرار دادن آبش در يك ليوان محدود بسنجيم.و چنين چيزي امكان ندارد:
گر بريزي بحر را در كوزهاي چند گنجد قسمت يك كوزهاي
بنابراين، تجلّي اوصاف اميرمؤمنان (ع) در وهم ما نميآيد، چه رسد در وصف ما.؛ چون توصيف نسبت به چيزي است كه انسان بتواند آن را ببيند و يا بسنجد. بنابراين ما در سخن گفتن دربارة علي بايد اكتفا كنيم به يك محدودة معين. براي همين من از اين اقيانوس عظيم، فقط يك نكته را ميخواهم امروز مورد بحث قرار بدهم، سخني از صدها سخن رسول اكرم صلوات الله و سلامه عليه دربارة وجود اقدس اميرمؤمنان صلوات الله عليه هست: عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ ( إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 156 ).علي بر حق است و حق همراه اوست. اين بيان، بيان بسيار بزرگي است از زبان رسول اكرم، ولي بيان بزرگتر جملة بعد است: يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ ؛ يعني نه اين كه علي معيت با حق را دارد و نه اين كه حق با علي به تنهايي معيت دارد؛ بلكه علي خود حق است.؛ يعني حق و عدل، بدون علي معنا پيدا نميكند. نقشة دشمنان اين بود كه اين تجلّی حضرت را در خلافت پنج سالهشان را تا جايي كه ميتوانند محدود كنند، و علي بن ابيطالب فرصت عرضه خود را پيدا نكند. در همين جنگهاي علي با دشمنانش، كسي خدمت وجود مقدّس امير مؤمنان آمد و عرض كرد، يا اميرمؤمنان! ما نميدانيم چه كنيم؛.جنگي است كه يك طرفش شما هستيد، داماد پيغمبر و اولين مؤمن به او و صاحب آن همه كرامت در جنگها و غزوات و صاحب آن همه فضايل و كساني هم در ركاب شما هستند، بزرگان صحابه ميباشند و در طرف مقابل هم كه نگاه ميكنيم، همسر پيامبر و صحابة بزرگ پيامبر قرار دارند. اين دو گروه دارند با هم ميجنگند، ما چه كنيم؟ حضرت فرمود: إنّك لملبوس عليك؛ إنَّ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ لايُعْرَفَانِ بِأَقْدَارِ الرِّجَال. اعرف الحقّ تعرف أهله، و اعرف الباطل تعرف أهله (فيرحاب نهجالبلاغه، ص26): تو به اشتباه و خطا افتادهاي تو نبايد اين سؤال را از من ميكردي. مگر حق و باطل با شخصيت انسانها سنجيده ميشود؟ مگر اين گونه است كه هر كس شخصيت اجتماعياش بالاتر باشد، حقانيت او بيشتر هست؟ با شخصيتها حق و باطل تشخيص داده نميشود؛ بلكه به ميزان، معيار و مناط نگاه كن؛ اول نسبت به حق معرفت پيدا كن و بعد هم ببين چه كساني دنبال اين حق ميآيند.وجود مقدس اميرمؤمنان ساليان سال در كنار پيامبر صلّي الله عليه آله و سلّم بود؛ اما كنار پيامبر بودن تمام امتياز علي نيست. ظرف وجودي علي داراي اين قابليت است كه بتواند اسلام و تعاليم پيامبر را آن گونه كه هست، دريافت كند تا آن جا كه خود او در اين مسير اصالت پيدا كند؛ يعني شما اگر ميخواهيد به اسلام نگاه كنيد، آن را در وجود علي نگاه كنيد. اهميت اين اصالت در حدي هست كه ما ميبينيم كه رسول اكرم در حجه الوداع و در روز عرفه، در حديث ثقلين، حديثي كه فقط ما شيعيان آن را نقل نكردهايم، بلكه بردران اهلسنت هم با طُرُق مختلف آن را نقل كردهاند، چنين عنوان فرمودند:إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَمْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا (الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص450 ) : من آخرين روزهاي عمر خودم را طي ميكنم.و من پيامبر از ميان شما ميروم، اما رفتن من در حركت اسلامي شما هيچ خللي را ايجاد نميكند. چرا؟ براي اين كه آنچه به حضور من در ميان شما فايده ميداد، من در ميان شما ميگذارم: يكي از آنها قرآن كتاب خدا و يكي هم عترت هست. اين دو در كنار هم در ميان شما ميمانند؛ يعني جاي خالي مرا كه پيامبر هستم، اين دو پر ميكنند. مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا: اگر شما به اين دو تمسّك كنيد. تمسّك به معناي دوست داشتن نيست؛ بلكه تمسّك؛ يعني استناد؛ يعني حركت كردن بر طبق ميزان، مناط و معيار؛ شما هر كاري را كه ميخواهيد انجام بدهيد، حجتي را براي خودتان در نظر بگيريد و اين حجت را علي بن ابيطالب، عترت و قرآن قرار بدهيد. عترت و اهلبيت نبي اكرم را به هر معنايي بگيريم، علي بن ابيطالب در آن داخل هست. بنابراين، علي بن ابيطالب مثل قرآن اصالت پيدا ميكند و حركت علي، مشي علي، رفتار علي و گفتار علي مثل قرآن حجت ميشود. اگر شما تمسّكتان به اين دو با هم باشد و اينها را مستند قرار بدهيد، بعد از من پيغمبر گمراه نميشويد و غيبت من نميتواند اثر منفي را در حركت اسلامي شما بگذارد، اما اين جمله مفهوم هم دارد. اگر اين تمسّك را از دست داديد، جملة گمراه نميشويد، تبديل ميشود به جملة گمراه ميشويد. ما اين كلام نبي بزرگ اسلام را، محمد بن عبد الله، در اين باب معياري قرار ميدهيم براي شناخت حدود اين سخن كه علي مع الحق معنايش اين ميشود كه علي در اسلام داراي اصالت است، كردارش و عملش. و الحق مع اعلي يدر معه حيثما يدور: هرگونه كه علي بگردد، حق هم ميگردد، مثل آن نسبتي كه كتاب خدا با حق دارد. هرجا بگردد، حق هم ميگردد.چنانكه گفتم، اين اصالت را كه ميخواهد علي بن ابيطالب به عنوان اسلام مجسّم تجلّي دهد، از همان روزهاي اول جلويش گرفته شد و نگذاشتند او اين تجلّي را داشته باشد. نتيجة فاصلة امت محمد از علي اين شد كه تعاليم حياتبخش اسلام به جاي آن كه از اصالت خود صادر شود، دچار حالت انحرافي بشود و اين ناسيوناليست عرب را شما بعدها در قرون اخير مشاهده كرديد، در آن روزگار مشاهده كنيد. كساني رسماً استدلال كردند، دين پيغمبر بهانهاي هست، و اين دين آمده كه عربيت را استوار كند و ما از اين مسير ميخواهيم در دنيا جايگاه پيدا كنيم. بر اساس اين فكر، معيار حق و عدل مهم نبود و جايگاه پيدا كردن مهم بود. اين انحراف به جايي رسيد كه همانهايي كه رسالت رسول اكرم براي مقابله با آنان و محو كردن آنچه آنها ارزش تلقي ميكردند؛ يعني جاهليت عرب، بود؛ بنياميه، ما ميبينيم همين ارزشهاي جاهلي را به عنوان اسلام بر جامعة اسلامي حاكم ميشود و بنياميه ميآيند حاكم ميشوند. ابتدا هم خيلي مخفي هست، اما كار به جايي ميرسد كه همة استانداران و همة مجريان كسي جز بنياميه نيست. اين بود كه علي بن ابيطالب از تجلي افتاد و اسلام هم آن اسلامي شد كه توجيهگر ظلم خلفا و سلاطين بود. بيست و پنج سال گذشت تا اين كه خيلي از مردم متوّجه شدند كه به جز خانة علي راهي ندارند. آنها به در خانة علي هجوم آوردند و گفتند كه راه و مفري براي ما نمانده بايد جلو بيايي و خلافت را بپذيري. حضرت به آنان فرمود، بعد از بيست و پنج سال، شما امروز سراغ من آمدهايد. من ميآيم ، اما شماها پيمانشكني ميكنيد و تحمّل لازم را نداريد. علي بن ابيطالب را آورند و حاكم كردند و بهترين فرصت براي جامعة اسلامي پيش آمد؛ ديگر علي بن ابيطالب آزاد بود كه مطالب خودش را عرضه كند و علاوه بر اين كه جامعهاي بسازد كه جامعة علوي باشد، در عمل نشان بدهد اسلام را. اين فرصت براي براي امير مؤمنان فراهم شد، ولي در اين دورة پنج ساله، شما ميدانيد كه اگر حزبي و تشكيلاتي بخواهد حكومت كند، اما گروهي بيايند اين افراد حاكم را با مسايل جانبي و فرعي مشغول بكنند و نگذارند آنها نه برنامهريزي كنند و نه عمل كنند، اين حكومت كردن فايده و نتيجهاي ندارد.با وقوع سه جنگ خانمانسوز(جمل، صفين و نهروان)، قدرت و فرصتي نشد كه جامعة اسلامي علي را بشناسند.، بر عكس، علي بن ابيطالب در اين جنگها بسياري از دوستان خودش را هم از دست داد، و يا جدا شدند، و يا نااميد گشتند؛ به اين معنا كه تاب عدالت علي را نياوردند. گاهي علي به اصحاب خود و مردم ميفرمود: مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَق )نهجالصباغة، ج9، ص158): اگر تحمّل عدالت را نداريد، تحمّل ظلم براي شما سنگينتر است. چه جور ميخواهيد ظلم را تحمّل كنيد و اين مردم تحمّل عدل علي نداشتند، و بعد هم گرفتار شدند و بهاي سنگيني پرداختند. بعداً حجاج بن يوسف ثقفي آمد، و بعداً خلفايي آمدند و قتل و عامهايي را در بين مردم راه انداختند كه اصلاً اساس جامعة اسلامي را به هم ريخت.به عنوان نتيجهگيري از اين بحث بگويم كه در طول هزار و چهار صد سال، اين حق و عدل علي مهجور ماند و او آن چنان كه بايد شناخته نشد. امروز ما عاشقان علي هستيم؛ ما كه ادعا ميكنيم كه دوستان علي هستيم و اين طور هم است.؛ امّا بعد از هزار چهار صد سال، آيا شما دوستان علي اين توان را داريد و ميتوانيد اين امكان را براي خودتان فراهم كنيد كه اين تجلّي را كه در طول هزار و چهار صد سال از آن مانع شدند، امروز به دنيا عرضه كنيد؟ امروز ارتباطات به صورتي شده كه امروز من اين جا سخني ميگويم و صدها ميليون ميتوانند آن را بشنوند و مخاطب اين صحبتها باشند، آيا ما اين آزادي و توان را داريم كه اين معارف را عرضه كنيم؟ آيا ما آن جور كه بايد و شايد در عرضة معارف علي موفق بودهايم؟ يا امروز هم بايد علي بين دوستانش هنوز غريب و مظلوم بماند؟نتيجة ديگري كه ميخواهم از سخنانم بگيرم، اين است كه گاهي از اوقات ما با سخن مطلبي را ميتوانيم ارايه بدهيم، و گاهي اوقات با عمل ميتوانيم مطلبي را ارايه بدهيم. عزيزان! صداي ما در دنيا به عنوان صداي شيعه تلقي ميشود. كساني كه صداي ما را ميشنوند، به عنوان شيعه اين مطالب را ميشنوند. براي همين مطالب ما به گونهاي باشد كه معرّف شيعه باشد. نه فقط مطالب ما، عمل ما عزيزان جوري نباشد كه سيد جمال اسد آبادي ميگويد: «الاسلام محجوب بالمسلمين.»: تعاليم اسلام به اندازة كافي جاذبه دارد و ميتواند مردم را جلب بكند ، امّا كاش مسلمانان نبودند. مردم تعاليم اسلام را ميبينند و بعد نگاه به مسلمانان ميكنند و ميگويند اگر اسلام قدرت سازندگي داشت، براي اينها كاري ميكرد. مسلمانان، حاجب شدند براي معرفي و تبليغ اسلام. نكند كه ما در عمل براي تبليغ اميرمؤمنان حاجب باشيم. جامعة اسلامي ما بايد علي را نشان بدهد. جامعة ما بايد علي را و حق را و عدالت را؛ يعني آنچه در هزار و چهار صد سال مهجور و مظلوم مانده، امروز به دنيا عرضه كند؛ نه تنها با كلام خودمان، بلكه با عمل خودمان. امروز دنيا تشنه هست. جوانهاي مسلمان تشنه هستند. ما به حكومت هاي كشورهاي عربي و غير عربي كاري نداريم. اگر در دوران حكومتش توطئهها و جنگهايي كه به پا كردند، مانع شد از اين كه علي تجلّي بكند، امروز ما شيعهها نبايد مانع از تجلّي علي بشويم و جلوي آن را بگيريم؛ بلكه اگر ما بتوانيم در تفكّرمان و در كردارمان علي را نشان بدهيم، بهترين فرصت نصيبمان شده است. اگر معرّف اين مكتب شديم، در واقع معرّف اصالتها در اسلام ميشويم. الان ما در يك نظام اسلامي قرار گرفتيم و در اين نظام اسلامي بايد اين مردم و اين مملكت را به گونهاي بسازيم كه اين عزيزان و دولتمردان! علي را نشان بدهند. هر كسي به اين جامعه نگاه ميكند، علي را ببيند؛ حسين را ببيند؛ اصالت اسلامي را ببيند. اين وظيفه ماست و اگر در اين وظيفه كوتاهي كنيم، ما جزء كساني ميشويم كه مانع از تجلّي علي بن ابيطالب شده ايم.