امام رضا در مثل امشبي در مدینة منوره متولّد شد. پدرش امام کاظم و مادرش به نام نجمه خاتون یا خیزران یا امالبنین يا تكتم معروف بود. مادر، این خانم متدیّنه، و پدر هم موسی بن جعفر است.میگویند شخصیت هر کسی را سه چیز شکل میدهد. اولين آنها، وراثت است. عامل دوم، محیط است؛ یعنی جایی که آدم بزرگ میشود و رشد میکند، بر روی انسان اثر دارد، و سومين عامل، تربیت است؛ یعنی کسی که آدم را تربیت میکند، رفقا و دوستها؛ به عبارتي یك مثلث سه ضلعی، شخصیت هر کسی را میسازد: وراثت، محیط و تربیت.اگر بخواهيم چگونگي تأثير اين سه عامل را بر حضرت امام رضا بدانيم، بايد بگويم، پدر و مادر ايشان که مشخص است. مادر كه آن شخصیت بزرگوار است و پدر هم امام صابر، موسی بن جعفر، ميباشد. مادر کسی است كه در دوران حاملگی، گاهی به امام کاظم عرض میکرد، من صدای تسبیح این نوزاد را میشنوم. وقتی هم این بچه را به دنیا آورد، او را در قنداقهای پیچید و به خدمت امام کاظم (ع) آورد. امام کاظم نگاهی به چهرة اين نوزاد کرد و فرمود، این بچه باعث برکت اهل زمین است. وای بر کسی که بر این بچه ظلم کند و فرمانش را گوش ندهد او را انکار نمايد.نخست چند تا از آن حالتهای امام رضا را براي شما ميگويم و سپس نتیجهای از بيان اين حالات ميگيرم. بعد حدیثي پنج مادهای را از امام رضا براي شما ميخوانم.حالت اول: حضرت مشغول بحث و مناظره بودند كه صدای اذان آمد در حالي كه بحث هم به اُوج خودش رسیده بود. امام رضا بلند شد، و هر چقدر بحثكننده به آقا اصرار کرد، آقا داریم بحث میکنیم و جلسه، جلسة علمی است. حضرت فرمود: نه، وقت نماز است. نماز میخوانیم و بر میگردیم.حالت دوم: سفره انداختند و امام رضا سر سفرة خادمها نشست. یکی آمد و بغل گوش ايشان گفت، یا بنرسولالله! سفرة ديگري هم انداختهایم، به آن جا تشریف بیاورید. چون بالاخره امرا، رئوسا و شخصیتها آن جا بودند. خیلی امام ناراحت شد و به او فرمود: ساکت باش؛ پدر، مادر، و دینمان یکی است.حالت سوم: حضرت علی بن موسی رضا كه به عنوان ولیعهد، شخصیت مملکتي بود و برای خودش شخصیت سیاسی نظامی داشت، به حمام رفت. حضرت كه وارد حمام شد، سربازی آن جا بود كه ميخواست خود را بشويد. در آن زمان، فرد بايد براي شستن خود آب را از خزينه بر میداشت و بر روي خود ميريخت. این بنده خدا كه حضرت را نميشناخت، صدا زد: آقا! خدا پدرتان را بیامرزد، ميشود كه شما سر ما آب بریزد. امام پذيرفت و شروع کرد به آب ریختن بر سر آن سرباز و علاوه بر اين، به او در شستن هم کمک کرد. شخصي وارد حمام شد كه حضرت را ميشناخت. تا حضرت را در آن حال ديد، داد زد: اي سرباز! بدبخت شدی. میدانی این آقا کیست؟ تو پسر دختر پیغمبر را به کار گرفتهاي؟ سرباز كه خیلی ترسیده بود، شروع کرد به بوسیدن دست امام و عذرخواهی کردن. امام خندهای کرد و فرمود: تو برای من ثواب درست کردی.حالت چهارم: چند نفر از مدینه به دیدن امام رضا آمده بودند. آنها چند روز معطل شده بودند، ولي امام رضا آنها را به حضور نميپذيرفتند. آنها خیلی ناراحت شدند. تا اين كه آنها روزي به گریه افتادند و گفتند، ما این همه راه آمدیم، پس چرا امام رضا ما را به حضور نمیپذیرد؟ خادم امام آمد و حال و روز آنها را به حضرت خبر داد. حضرت گفت: به آنان بگو بیایند. وقتی كه آنها نزد امام آمدند، حضرت به آنان فرمود: هر مصیبت و بلایی بر سرتان آمده، تقصیر خودتان است. گفتند آقا! مگر ما چه کردهایم؟ حضرت فرمود: حقوق برادرانمان را رعایت نمیکنید.حالت چهارم: فردي به نام غفاري ميگويد، كسي از من بيست و هشت دینار طلب داشت و مرتّب پيغام ميداد كه طلبش را بدهم و من هم نداشتم. به مدينه رفتم و ماه مبارك رمضان خدمت امام رضا رسيدم. امام پرسيد، نماز خواندهاي، و من گفتم، نه. حضرت فرمود، برويم نماز بخوانيم. نماز را كه در مسجد خوانديم، حضرت فرمود، روزهاي؟، گفتم، آري. حضرت فرمود، به منزل برويم و افطار كنيم. بعد از افطار، امام مباحث و مسايل ديگري را مطرح ساخت كه من خجالت كشيدم دوباره مشكل مالي خودم را مطرح كنم. پيش خود گفتم، شايد الان امام ندارند. همين كه از امام اجازه خواستم بروم، حضرت گفت، صبر كن تا غلامم بيايد و شما را همراهي كند. بعد هم گفت، در زير اين تشك هم پولي براي تو گذاشتهام، آن را بردار. من كه از نزد امام رفتم، كيسة باز كردم و پولها را شمردم، چهل و هشت دينار بود. امام در يادداشتي كه دركيسة پول گذاشته بود، نوشته بود، با بيست و هشت دينار قرضت را بده و با بيست دينار بقيه، به امور زندگيات برس.حالت پنجم: سفره که پهن ميشد، آن حضرت میرفت ظرفی میآورد و از گُل غذاهای سفره، بهترین غذاها را انتخاب میکرد و بعد آن ظرف را داخل سبدی میگذاشت و میفرمود، آن را به فقرا و مستمندان بدهید.از اين حالات امام رضا ميشود اين درسها را گرفت:نماز اول وقت، تفاوت نگذاشتن بين مردم و احترام قايل شدن براي همة آنها و رسیدگی به امور آنان و رفع نیاز و مشكلشان.علی بن موسی الرضا فرمود: پنج مورد است كه در هر کسی باشد، او بندة برگزیدۀ خداست؛ نشانههايي كه بزنگاه است و میشود بندة خوب خدا را در آنها تشخیص داد:نشانة اول: وقتی نیکی و خدمت میکنند، خوشحال میشوند و منت نمیگذارند. در روایتي داریم كه وقتی کار خیری انجام میدهی، با سه کار آن را محکم کن؛ یکی تعجیل است؛ یعنی آن را زود انجام بدهي. دومي تصغیر است؛ يعني آن را کم حساب کني. سومي ستر است؛ يعني آن را بپوشاني و از آن تعریف نکني، در چنين صورتي، خدا هم آن را بزرگش میکند.نشانة دوم: وقتی که گناه میکنند، طلب مغفرت مینمايند و آن را توجیه نمیكنند.نشانة سوم: بر نعمتهایی که به آنان داده ميشود، شكرگزار هستند.نشانة چهارم: وقتي مصيبت ميبينند، صبر ميكنند و جزع و فزع نمينمايند.نشانة پنجم: وقتي عصباني ميشوند، عفو ميكنند.