ضرورت بحث
انديشه «مهدويت» به دليل دارا بودن ويژگي‌هاي منحصر به فرد بسيار، يكي از توان‌مندترين عوامل رشد جامعه ديني ما است. طرح درست و گسترش اين فرهنگ نوراني در جامعه، باعث رشد، بالندگي هر چه بيشتر جامعه و حفظ آن از فرو غلتيدن در فسادها و تباهي‌هاست.
مهدويت، از مظلوم‌ترين مسائل بوده است، چه پيش از انقلاب و چه پس از آن، پيش از انقلاب اسير كج‌فكري برخي گروه‌ها بود و پس از آن نيز ترس از اتهام انتساب به گروه‌هاي انحرافي، براي بازداشتن و انزواي افراد كافي بود، ولي در چند سال اخير، با كوشش برخي مراكز و با به ميدان آمدن تني چند از افراد شناخته شده و همراه و هم‌آهنگ با انقلاب اسلامي، اين سد غربت شكسته شد و اين مسئله از انزوا خارج گرديد. البته آن‌گونه كه شايسته است، به آن پرداخته نشد و در نتيجه بيش از دو دهه ركود بر اين مباحث سايه انداخت.
اين ركود، تنها با تلاش مضاعف همه نهادها، مسئولان، پژوهشگران و انديشمندان جبران مي‌شود.كوتاهي و كم‌كاري در اين امر مقدس و خطير، از يك سو زمينه‌ساز بروز خرافات و سطحي‌نگري و از سوي ديگر موجب در دست گرفتن اين مقوله سترگ به وسيله افرادي ناشايست كم‌دانش و يا بي‌دانش شده است. از اين رو بايسته است، حوزه علميه به عنوان متولي اين امر گام‌هاي جدي‌تري در اين راه بردارد و با تقويت مركز تخصصي و مشاركت و نظارت بر مراكزي كه در اين جهت فعاليت مي‌كنند، به آموزش و پژوهش در اين عرصه و سپس ارائه و تبليغ آن در داخل و خارج كشور همت گمارند، چه اين‌كه اگر حقيقت تبيين و تقويت نشود، باطل تعزيه گردان مي‌شود!
عصر غيبت عصر محروميت از چشمه گواراى ولايت است وروزگار غيبت دوران پرده‌نشينى يار و مـحـجـوبـى جمال و كمال اوست، و بايد گفت كه روزگار غيبت امام عصر(عج) هنگامه دورى از چـشـمه‌سار معرفتش و زلال هدايتش، دوران مستورى او با تمام صفات زيبايش، همان گونه كه خود در پرده غيبت نشسته است و مردمان محروم از ديدار اويند، صفات حسنايش نيز محجوبند، و هـر آن‌چه از تشعشع خلق و خوى او ديده مى‌شود از پس ابر سياهى است كه بر چهره آفتاب افتاده و تابشى است از ميان روزنه‌هاى پرده هجران و چه زيباست آن لحظه كه اين پرده برافتد.
حال كه گفتيم در عصر غيبت همان‌گونه كه صورت زيباى امام (عج) مستور است سيرت والاى او نيز محجوب، مگر شعاعى از آن مجلاى انوار الهى كه از روزنه‌اى مى‌تابد، اكنون به جستجوى اخبار و آثار مى‌پردازيم تا چراغى بيابيم براى ره‌جويان. هـمـانـا رسيده است بر ما اين‌كه عده‌اى از شما در دين خود به تزلزل افتاده و شك و حيرت نسبت بـه اولـى‌الامـرشـان بـه آنـها هجوم آورده اين مطلب ما رامغموم ساخته، البته براى شما نه براى خـود و نـاراحـت شـده‌ايـم بـه خاطر شما نه به خاطر خود،چون خدا با ماست و احتياجى به غير او نداريم.
امـام زمـان(عج) از تـزلزل و عدم آگاهی و تحير دوستانش غمناك مى‌شود و درياى رأفت او چون دوستانش را به ورطـه بـلا مـى‌نگرد مى‌خروشد، و نه تنها حزن و اندوه خود را اظهار مى‌كند بلكه از شدت محبت خود به آنها اين‌چنين پرده برمى‌دارد كه غـم و انـدوه مـا بـه خـاطر شماست و از اين‌كه عده‌اى در اولوالامر خود شك كرده‌اند و به ضلالت كـشـيـده شـده‌اند محزونيم نه از براى خود، چون خدا با ماست و حاجتى به غير او نداريم تا از جدا شدن جماعتى مغموم شويم.
مى‌بينيم كه آن امام رئوف از شك و تزلزل دوستانش كه همه ناشى از تحيرى است كه از غيبت آن عزيز حاصل شده، رنج مى‌برد، چرا كه به فرموده حضرت على بن موسى الرضا(ع):
امـام انـيـسـى اسـت رفيق، و پدرى است دلسوز، امام آن برادرى است كه چون دو نيمه خرما به هم متصل باشند، و امام آن مادر مهربانى است كه به فرزند خردش محبت مى‌كند، و امام پناه مردم در واقعه هولناك است.
در كلام آن حضرت بايد به نيكى تدبر نمود و آن جام لب‌ريز از زلال وحى را با آرامى نوش جان نمود كه كلام امام را فهمى از امام بايد. اكـنون در محضر انوار رضوى زانوى ادب بزنيم و نظاره كنيم كه چه زيبا آن حضرت پرده از رأفت امـام بـرمـى‌گـيـرد نـخـسـت او را بـه صـاحـب انـسـى، رفيق مانند مى‌كند كه در انسش كوتاهى نمى‌ورزد و رفاقت بـى‌ريـايـش مـالامـال از محبت است، ديگرباره اين مقام را با تعبيرى عميق‌تر به تصوير مى‌كشد و رأفـتـش را بـه پـدرى دلـسـوز تشبيه مى‌كند كه از هيچ هدايت و ارشاد دريغ نمى‌ورزد كه قطعاً عطوفت و لطف پدر ازمحبت و انس رفاقت برتر است.
بنابراین، در پاسخ به این دریای محبت باید کوشید که حزن و اندوه از چهره مشعشع او بزداییم و این ممکن نمی‌شود جز با شناخت و آگاهی در نخستین گام و خواست و اراده در گام بعدی:

نظر بر اين‌كه خداوند جل شأنه در كلام مجيدش ــ «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ينصُرْكُمْ وَيثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» ــ شرط كمك و يارى به بندگان خود را ــ براى ثبات قدم در راه حق و صراط مستقيم در دنيا و آخرت ــ اين قرار داده كه آنها هم او را يارى نمايند، و حضرت احديت جل شأنه اگر چه واجب الوجود و غنى بالذات است و محتاج به يارى غير نيست، و لكن مهم‌ترين حكمت اين درخواست از بندگان دو جهت است:
جهت اول
آن‌كه در مقام بندگى و دوستى نسبت به ذات مقدس الهى امتحان شوند، پس اگر بندگى و دوستى آنها حقيقت و واقعيت داشته باشد، بايد در كمك و يارى به او در هر عنوان و مقامى كه امر فرموده، سعى و كوشش تمام داشته باشند.
جهت دوم
آن‌كه برحسب آن‌چه كه گفتيم: خداوند متعال از فيض ديگران غنى و بى نياز است، بنابراين، در انتساب و اختصاص بنده براى قابليت و استحقاق عنايات الهى هيچ راهى به ساحت قدس اونيست، مگر به واسطه چنگ زدن و تمسك به چيزى كه عنوان و مورد يارى او جل شأنه باشد، تا قابليت و لياقت پيدا نموده و مورد عنايت و فضل و مرحمت كامل و مخصوص او شود.
كه اين عنوان و مورد يارى، چيزي است كه آن را در كتاب خود از طريق وحى بيان نموده و راهنما و هادى به سوى آن، وجود مبارك و مقدس حبيب خود حضرت سيد المرسلين و خاتم النبيين محمد بن عبدالله(ص) قرار داده است، و ائمه راشدين و اهل بيت معصومين ايشان را، امين بر حفظ و حراست آن قرار داده است. پس در هر زمان مصداق و عنوانِ نصرت و يارى به حضرت احديت جل شأنه؛ آن وجود مبارك مطهر است كه ولى خدا در امر دين و شريعت حضرت سيدالمرسلين(ص) است.
و چون در اين زمان، برحسب ضرورت مذهب حق، و به مقتضاى براهين قطعى عقلى و اخبار متواتره نقلى، ولايت كليه الهيه و خلافت و وصايت نبويه(ص) به وجود مبارك حضرت خاتم الأوصياء المرضيين. اختصاص دارد، بنابراين، اگر كسى بخواهد مورد نصرت و يارى حضرت احديت جل شأنه قرار گيرد بايد سعى در يارى و كمك به وجود مقدس آن حضرت(ص) نمايد، تا به اين وسيله براى كمك و يارى از جانب حضرت احديت جل شأنه قابل و لايق شود، و به وسيله كمك و يارى خداوند در را ه حق و صراط مستقيم ثابت بماند، چرا كه قرآن مى‌فرمايد:«قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى».
كه مودت با ذوى القربى را اجر و مزد رسالت حضرت خاتم الانبياء(ص) قرار داده است.
بنابراين، بنده مؤمن بايد دو امر را ملاحظه نموده و در هرحالى واقعاً نسبت به آن دو، معرفت و شناخت داشته و متذكر باشد.
امر اول
جلالت و عظمت شأن و رسالت نبويه كه چنين وجود مباركى كه اشرف و اكمل همه ممكنات بوده و هر كمال كه ممكن‌الوجود بتواند به اعلا درجه آن متصف شود و در آن درجه كمال، مَظهَر حضرت واجب الوجود شود، در آن وجود مقدس ظاهر گرديد، و به همين سبب از همه موجودات به درگاه قرب الهى جل شأنه محبوب‌تر بودند.
پس تشريف فرما شدن ايشان از آن مقام رفيع كه اشرف بقعه‌هاى عرش باشد به اين عالم دنيا، در زمانى كه به خاطر ظهور جهل و ضلالت و شقاوت و آثار آنها بدترين زمان‌ها بوده، واضح است كه انس و حشر و نشر با اهل آن منتها درجه ابتلا و محنت است، علاوه بر دردهاى جسمى و روحى ديگر و انواع و اقسام ظلم‌ها و اذيت‌هايى كه اشرار و كفار نسبت به وجود مقدسش روا داشتند.
پس بنده مؤمن ــ بعد از اين‌كه تصور مى‌كند كه چنين وجود مباركى از جانب ذات مقدس حضرت احديت جل شأنه به اين عالم تشريف فرما شده، و چنين ابتلا و محنت بزرگى را تحمل كردند، و غرضى نداشته جز هدايت و راهنمايى بندگان به آن‌چه خير و نفع آنهاست، و خواسته است كه اين بر وجه كمال و دوام در همه مصالح زندگى دنيوى و اُخروى آنها باشد، و مزد و پاداش اين رسالت عظمى را جز محبت در حق ذوى القرباى خود طلب نفرموده. بايد بنگرد كه چگونه سزاوار است در اداى اين حق مهم ــ كه دوستى با اهل بيت معصومين(ع) و ذرارى منسوب به ايشان است ــ اهتمام نمايد؟
امر دوم
هرگاه مولا و اربابى نسبت به بنده خود و يا پدرى نسبت به فرزند خود نعمت‌هايى از باب لطف عنايت نمايد كه مورد غبطه ديگران واقع شود، آن بنده و يا آن فرزند نه تنها آن نعمت‌ها را در راه معصيت و نافرمانى مولاى خود صرف نمى‌كند بلكه سعى خود را به كار خواهد بست تا به گونه‌اى از آن بهره‌برداى نمايد كه رضايت و خشنودى مولا درآن باشد، اگر چه صراحتاً چيزى ازاو نخواسته باشد. پس بنابراين، بنده مؤمن و با بصيرت بايد تفكر كند كه انواع و اقسام مراحم و الطاف جليله و كامله و دائمه از جانب ولى و منعم حقيقى او حضرت احديت جل شأنه، به يمن آن وجود مقدس پيامبر و اهل بيت معصومينش(ع) فراهم شده است كه بزرگ‌ترين آنها نعمت وجود است، و سرچشمه همه فيوضات ديگر است، و اگر وجود مبارك او و اهل بيتش(ع) نبود، اين نعمت وجود از براى احدى نبود.
و بعد از نعمت وجود، كليه نعمت‌ها و فيوضات دنيوى است كه در هر لحظه نوعى از آن شامل حال همگان است. و مزيد اين نوع از لطف در حق مؤمن آن است كه به او از اين نعمت‌هاى دنيوى آن مقدار عطا مى‌شود كه صلاح حال او باشد، و اما نعمت‌هايى كه باعث فساد مؤمن شود ــ يعنى مانع رسيدنِ او به نعمت‌هاى اُخروى مى‌شود ــ از او منع مى‌شود. و بعد از همه اين نعمت‌ها، كليه اسبابى كه براى سعادت و هدايت بنده مؤمن فراهم شده است، تا به وسيله آن قابليت پيدا كند و درجات عاليه رضوان الهى جل شأنه را تحصيل نمايد، و به درجات رفيعه بهشت راه پيدا كند، و همه اين نِعَم به بركت و يمن وجود مبارك حضرت رسول و اهل بيت طاهرينش(ع) بوده، هم از نظر ظاهرى و هم از نظر باطنى، هم براى اولين و هم براى آخرين.
علاوه بر اين، بنده مؤمن بايد متوجه شود كه به جهت انتساب به دين مبين آن حضرت و به وسيله تمسك جستن به ولايت و متابعت او و اهل بيتش(ع) چه درجه رفيعى از عزت در درگاه الهى جل شأنه پيدا مى‌كند؟! و چه مقام منيعى در نظر انبياي عظام(ع) دارد؟! كه از بس خداوند فضل و مقام آنها را براى ايشان در كتبشان بيان فرمود، و منزلت و مكانشان را به آنها نشان داده، كه هم‌چون ابراهيم خليل آرزومند شده كه از شيعيان آنها شود و چون موساى كليمى(ع) از خداوند متعال تمنا و مسئلت نموده كه از امت ايشان باشد، و آرزوى ديدار ايشان را كرده است.
و امت انبياي گذشته بعد از توسل به وجود مبارك پيامبر و اهل بيت اطهارش خداوند عالم را به حق اصحاب و امت ايشان قسم مى‌دادند، چنان‌که اين مطلب و امثال آن صريحاً در آيات و روايات زيادى وارد شده است. و اينان چه مقام بلند و قدر و منزلت نيكويى در نظر ملائكه دارند كه آنها از روى اشتياق در حال خواب ايشان، نظر به ارواحشان مى‌كنند كه چون ستارگان درخشانند، و در حق آنها دعا مى‌كنند؟ و همه اين عزت‌ها و مقامات رفيع و والا به واسطه انتساب حقيقى آنان به وجود نبوى و اهل بيت اطهارشان است.
پس بعد از ملاحظه تمام اين مراحم و الطاف جليله و جميله الهيه كه به يمن وجود مبارك آن حضرت است، بنده مؤمن عاقل تصور نمايد كه هر گاه بتواند به همين اسباب و وسايل دنيوى و اُخروى به هر كيفيتى كه امكان دارد با جان و مال و عزت و اهل خود، و در هر مورد و عنوانى كه بداند و بفهمد موجب رضا و خشنودى حضرت احديت جل شأنه و نيز موجب خشنودى آن وجود مبارك و مقدس مى‌شود بايد در كسب آن كمال سعى و اهتمام را داشته باشد، چه رسد به آن‌كه از او بر وجه تصريح طلب نمايند، خصوصاً در چنين امرى كه مودت به ذوى القرباى آن حضرت باشد.
و روشن است كه در اين زمان از بقيه ذوى القرباى در تمام اين عالم دنيا كسى جز وجود مبارك حضرت بقية الله فى الأرضين(عج) نيست كه و جود مباركش در حسن جمال و كمال الهى و تماميت اخلاق و محاسن مانند وجود مقدس نبوى و مظهر كامل اوست، و مظلوميت آن حضرت هم در نهايت اضطرار مى‌باشد.
پس بنابراين، هر قدر معرفت و شناخت مؤمن نسبت به جلالت مقام رسالت نبوى بيشتر باشد، درجه واقعى محبت و اخلاص او ثابت‌تر و محكم‌تر است، و هرچه محبت او با آن حضرت بيشتر باشد، سعى او در اداي حق عظيم آن حضرت، با مودت و محبت به ذوى القرباى ايشان ــ يعنى حضرت ولى الله فى الأرضين(عج) ــ كاملتر خواهد بود. و بعد از تمام اين جهات مزبوره، لازم به ذكر است كه به مقتضاى دليل عقلى و نقلى بر هر انسانى لازم است كه در مقابل احسان و نعمت، شكر و سپاسگذارى كند، و ترك شكر بى‌نهايت قبيح و مذموم مى‌باشد، و در فضل آن همين بس كه مى‌فرمايد:
«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزيدَنَّكُمْ».
كه انسان هر قدر در مقام شكر ــ به گونه‌اى كه سزاوار شأن بخشاينده نعمت است و در مقدور شخص نعمت داده شده باشد ــ كامل‌تر شود آثار بركات و فيوضات آن نعمت از نظر ظاهرى و باطنى پايدارتر و كاملتر خواهد گرديد. و بعد از اين‌كه جلالت شأن اين نعمت عظماى الهى ــ يعنى وجود مقدس نبوى كه از بزرگ‌ترين نعمت‌هاى خداوند متعال است؛ زيرا كه منشاء و وسيله همه نِعَم ظاهرى و باطنى و دنيوى و اُخروى او مى‌باشد ــ واضح شد. پس واجب‌ترين و مهم‌ترين چيز براى بندگان، اداء شكر آن نعمت بزرگ الهى است، البته به وجهى كه خداوند متعال معين و مقرر فرموده، و آن مودت نسبت به ذوى القرباى آن حضرت است.
بديهى است كه هر امرى كه وسيله و سبب اثرى باشد، و آن امر هم داراى مراتب باشد، پس بر حسب تكميل مراتب، اثر آن كامل‌تر خواهد شد. بنابراين، بنده مؤمن در مقام نصرت الهى جل شأنه، هر قدر نصرت و ياريش نسبت به وجود مبارك حضرت بقية‌الله(عج) كامل‌تر باشد، اثرش كه نصرت خداوند است در حق او كامل‌تر خواهد شد.
در اين‌جا نظر شما را به يكي از بحث‌هاي مهم در اين زمينه كه مورد توجه اكثر منتظران و متفسران مي‌باشد جلب مي‌نمايم، اميدوارم مقبول رضايت درگاه خداوند منان گردد.

برچسب ها :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 × پنج =