دی ۱۹, ۱۳۹۹
يك دستهي ديگري بودند كه انتظار فرج را ميگفتند: اين است كه، ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه ميگذرد، بر ملتها چه ميگذرد، بر ملت ما چه ميگذرد. به اين چيزها، ما كار نداشته باشيم. ما تكليفهاي خودمان را عمل ميكنيم. براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء اللَّه درست ميكنند. ديگر ما تكليفي نداريم. تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آن چه در دنيا ميگذرد يا در مملكت خودمان نداشته باشيم. اينها هم يك دستهاي، مردمي بودند كه صالح بودند.
يك دستهاي ميگفتند: كه خوب! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري ميخواهند بكنند، گناهها زياد بشود كه فرج نزديك بشود.
يك دستهاي از اين بالاتر بودند. ميگفتند: بايد دامن زد به گناهها. دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت(ع) تشريف بياورند. اين هم يك دستهاي بودند كه البته در بين اين دسته، منحرفهايي هم بودند. اشخاص سادهلوح هم بودند. منحرفهايي هم بودند كه براي مقاصدي، به اين امر دامن ميزدند.
يك دستهي ديگري بودند كه ميگفتند: هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن عَلَم، عَلَم باطل است. آن ها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد. در صورتي كه آن روايات كه هر كس عَلَم بلند كند عَلَم مهدي، به عنوان مهدويّت بلند كند. حالا ما فرض ميكنيم كه يك همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين نيست كه ما تكليفمان ديگر ساقط است. يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن؟ اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب كه تشريف ميآورند، براي چي ميآيند؟
براي اينكه گسترش بدهند عدالت را. براي اينكه حكومت را تقويت كنند. براي اينكه فساد را از بين ببرند. ما برخلاف آيات شريفهي قرآن، دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايند چه ميكنند؟حضرت ميآيند ميخواهند همين كارها را بكنند. الآن ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب رأي اين جمعيت كه بعضيشان بازيگرند و بعضيشان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام! هر كسي نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است، براي اينكه حضرت دير ميآيند! و هركسي دعا كند به صدام، براي اينكه، اين فساد زياد ميكند. ما بايد دعاگوي آمريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذناب شان، از قبيل صدام باشيم و امثال اينها، تا اين كه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟
حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند. همان كاري كه ما ميكنيم و ما دعا ميكنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت ميخواهند همين را بَرَش دارند. ما اگر دستمان ميرسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعي ماست. منتها ما نميتوانيم. ايني كه هست، اين است كه حضرت عالم را پر ميكنند از عدالت. نه شما دست برداريد از اين تكليفتان، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد.
(اگر خود حضرت صاحب(ع) مقتضي بدانند، خوب، خودشان تشريف بياورند)! يكي از علما اين جوري ميگفت (خدا رحمتش كند) كه: (من كه دلم بيشتر از حضرت صاحب(ع) براي اسلام نسوخته است. خوب ايشان هم كه ميبينند اين را، خود ايشان بيايند، چرا من بكنم؟).
اين منطق اشخاصي است كه ميخواهند از زير بار دَر بروند. اسلام، اينها را نميپذيرد. اسلام، اينها را به هيچ چيز نميشمرد. اينها ميخواهند از زير بار دَر بروند. يك چيزي درست ميكنند. دو تا روايت از اين طرف، از آن طرف ميگردند، پيدا ميكنند كه خير، ((با سلاطين مثلاً بسازيد، دعا كنيد به سلاطين)). اين، خلاف قرآن است. اينها نخواندهاند قرآن را. اگر صد تا هم چو روايتهايي بيايد، ضرب به جدار ميشود. خلاف قرآن است، خلاف سيرهي انبياست يا اينكه روايتي نيست. شما وقتي ملاحظه ميكنيد آن همه رواياتي كه اگر كسي ميل به اين بكند. كه رواياتي است كه: اگر مايل باشي كه زنده باشد اين سلطان، تو هم با او هستي. مسلمان مگر ميشود مايل باشد به اينكه يكي زنده باشد و ظلم بكند، آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسي كه آدم ميكشد؟ عالِم ميكشد؟ علما را ميكشد؟
اينهايي كه ميگويند كه هر عَلَمي بلند بشود / و هر حكومتي / خيال كردند كه هر حكومتي باشد، اين برخلاف انتظار فرج است. اينها نميفهمند چي دارند ميگويند. اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرفها را بزنند. نميدانند دارند چي چي ميگويند. حكومت نبودن؛ يعني اين كه همهي مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند. برخلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض ميكرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار ميزديم، براي اين كه خلاف آيات قرآن است.
ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد. در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توي دهنش بزند و نگذارد كه اينقدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد. ما تكليف داريم آقا! اينطور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان(ع) هستيم، پس ديگر بنشينيم در خانههامان، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم عجّل علي فرجه. عجّل با كار شما بايد تعجيل بشود. شما بايد زمينه را فراهم كنيد براي آمدن او و فراهم كردن اين است كه، مسلمين را با هم مجتمع كنيد. همه با هم بشويد، انشاءاللَّه ظهور ميكند ايشان.
لزوم حكومت اسلامي در دوران غيبت كبري
اكنون كه دوران غيبت امام(ع) پيش آمده و بناست احكام حكومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم ميآيد. عقل هم به ما حكم ميكند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند، بتوانيم جلوگيري كنيم. اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند، دفاع كنيم.
از غيبت صغري تا كنون كه هزار و چند صد سال ميگذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد، و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورند، در طول اين مدت مديد، احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كاري خواست بكند؟ هرج و مرج است؟!
قوانيني كه پيغمبر اسلامصلي الله عليه وآله در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراي آن، بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد، فقط براي مدت محدودي بود؟ آيا خدا، اجراي احكامش را محدود كرد به دويست سال؟ و پس از غيبت صغري، اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟
اعتقاد به چنين مطالبي يا اظهار آنها بدتراز اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است. هيچ كس نميتواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود، قانون كيفري اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود.
اكنون كه شخص معيني از طرف خداي تبارك و تعالي براي احراز امر حكومت در دورهي غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نميخواهيم؟ اسلام فقط براي دويست سال بود؟ يا اين كه اسلام، تكليف را معين كرده است، ولي تكليف حكومتي نداريم؟
معناي نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دست برود و ما با بيحالي، دست روي دست بگذاريم كه هر كاري ميخواهند بكنند؟ و ما اگر كارهاي آنها را امضاء نكنيم، رد نميكنيم. آيا بايد اينطور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است و اگر خدا، شخص معيني را براي حكومت در دورهي غيبت تعيين نكرده است، لكن آن خاصيت حكومتي را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ع) موجود بود، براي بعد از غيبت هم قرار داده است.
نگوييد بگذار تا امام زمان(ع) بيايد. شما نماز را هيچ وقت ميگذاريد تا وقتي كه امام زمان(ع) آمد، بخوانيد؟ حفظ اسلام واجبتر از نماز است. منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه ميگفت: (بايد معاصي را رواج داد تا امام زمان(ع) بيايد. اگر معصيت رواج پيدا نكند، حضرت ظهور نميكند!) اينجا ننشينيد فقط مباحثه كنيد، بلكه در ساير احكام اسلام مطالعه كنيد. حقايق را نشر دهيد، جزوه بنويسيد و منتشر كنيد. البته، مؤثر خواهد بود. من تجربه كردهام كه تأثير دارد.
از همه شكنندهتر، شعار گمراهكنندهي ((حكومت قبل از ظهور امام زمان(ع) باطل است)) و هزاران (اِن قلت) ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايي بود كه نميشد با نصيحت و مبارزهي منفي و تبليغات، جلوي آنها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند، وسيلهاش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد، سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني كه به طرف اسلام شليك ميشد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.
اين نويسندهي جاهل باز در كتابچهي پوسيده، حرفهايي نسنجيده به دين و دينداران نسبت ميدهد و از آن، نتيجههاي شگفتآور ميگيرد. ميگويد: (دين امروز ما ميگويد: هر دولتي كه پيش از قيام قائم برپا شود، باطل است – كل رايةٍ تُرفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يعبد من دون اللَّه – . ميگويد: كار سلطان و همراهي با آن عديل كفر است – سألته عن عمل السلطان؟ فقال: الدخول في اعمالهم و العون لهم و السعي في حوائجهم عديل الكفر – . ميگويد: قتال به همراهي غير امام مانند خوردن گوشت خوك و خون است). بلكه در حديث صحيح، آماده بودن براي جنگ با دشمن را هم نهي كرده.اين نويسنده، مطالب را درهم و برهم كرده و روي هم ريخته، بيخردانه به اعتراض برخاسته. اين احاديث هيچ مربوط به تشكيل حكومت خدايي عادلانه كه هر خردمند لازم ميداند، نيست. بلكه در روايت اول، دو احتمال است. يكي آنكه راجع به خبرهاي ظهور وليّ عصر(ع) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد عَلَمهايي كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم برپا ميشود، باطل است. چنانچه در ضمن همين روايت، علامتهاي ظهور هم ذكر شده است. و احتمال ديگر آن كه از قبيل پيش گويي باشد از اين حكومتهايي كه در جهان تشكيل ميشود تا زمان ظهور كه هيچكدام به وظيفهي خود عمل نميكنند و همينطور هم تاكنون بوده. شما چه حكومتي در جهان بعد از حكومت علي بن ابيطالب(ع) سراغ داريد كه حكومت عادلانه باشد و سلطانش، طاغي و برخلاف حق نباشد؟
اكنون اگر كسي تكذيب كند از وضع يك حكومتي كه اين حكومتها جائرانه است و كسي هم تا زمان دولت حق نميتواند آنها را اصلاح كند، چه ربط دارد به اين كه حكومت عادلانه نبايد تشكيل داد؟ بلكه اگر كسي جزيي اطلاع از اخبار ما داشته باشد، ميبيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومتهاي زمان خود را حكومت ظالمانه ميدانستند و با آنها آن طورها كه ميدانيد سلوك ميكردند، در راهنمايي براي حفظ كشور اسلامي و در كمكهاي فكري و عملي، كوتاهي نميكردند و در جنگهاي اسلامي در زمان خليفهي جور باز شيعيان علي(ع) پيشقدم بودند. جنگهاي مهم و فتحهاي شاياني كه نصيب لشكر اسلام شده، مطلعين ميگويند و تاريخ نشان ميدهد كه، يا به دست شيعيان علي(ع) يا به كمكهاي شايان تقدير آنها بوده، شما همه ميدانيد كه سلطنت بني اميه در اسلام، بدترين و ظلمانهترين سلطنتها بوده و دشمني و رفتارشان را با آل پيغمبرصلي الله عليه وآله وسلم و فرزندان علي بن ابيطالبعليهم السلام همه ميدانيد. و در ميان همهي بني هاشم، بدسلوكي و ظلمشان نسبت به علي بن الحسين زين العابدين(ع) بيشتر و بالاتر بود. به همين سلطنت وحشيانهي جائرانه ببينيد علي بن الحسين(ع) چه قدر اظهار علاقه ميكند….
اما روايت دوم كه ميگفت: داخل شدن در عمل سلطان و معاونت كردن از او و رفع حاجت او را كردن، همدوش كفر است. اين ماجراجوي بيخرد چنانچه تاكنون ديديد و عادت دارد، در نقل روايات خيانت ميكند وگرنه مطلب، روشنتر از آن است كه در آن، خود را نيازمند به جواب بدانيم. اين روايت و امثال آن كه روايات بسياري است، جلوگيري از داخل شدن در تشكيلات دولت است براي اعانت به ظالم و كمك كاري كردن بر ستمكاريها. اين در تمام قوانين عالم ممنوع است…. ما ميگوييم در همان تشكيلات خانمانسوز ديكتاتوري هم اگر كسي وارد شود براي جلوگيري از فسادها و براي اصلاح حال كشور و توده، خوب است. بلكه گاهي هم واجب ميشود. خوب است آقايان رجوع كنند به كتب فقها در باب ولايت از قِبَل ظالم، ببينند آنها چه ميگويند….
اين بيخردان ماجراجو فقط براي آن كه دولت و ملت را با دينداري و دينداران و خصوصاً با ملاّها بدبين كنند، در ميان كتابها ميگردند، يك حديث پيدا ميكنند. بيآن كه بگويند اين حديث در چه موضوعي وارد شده است، به چشم آنها ميكشند. غافل از آن كه خوانندگان اين اوراق، بسياريشان دست كم با تاريخ اسلام سر و كار دارند. آنها ميدانند از اصحاب خاص ائمه و دوستان خصوصي اين خاندان، در شغل دولتي داخل بودند و ائمهي دين آنها را تأييد و تمجيد ميكردند؛ مثل: علي بن يقطين و محمد بن اسماعيل بن بزيع و عبداللَّه نجاشي؛ والي اهواز و ديگران و همينطور از بزرگان علماي ما در دربار سلاطين وارد بودند، چنانچه پيش از اين، اسم آنها را برديم.
و اما روايت سوم كه ميگويد: قتال به همراهي غير امام، مانند خوردن گوشت خوك و خون است. اين جاهل بيخرد، نسنجيده و كتابهاي فقها را نديده، اين بيهوده را ميگويد. در اسلام، دوگونه جنگ است كه يكي را جهاد ميگويند و آن كشورگيري است با شرطهايي كه براي آن شده است و ديگري، جنگ براي استقلال كشور و دفع اجانب از آن است.
جهاد كه عبارت از كشورگيري و فتح ممالك است، پس از آن است كه، دولت اسلامي با وجود امام يا به امر امام تشكيل ميشود و در اين صورت، اسلام بر تمام مردان كه به حدّ بلوغ رسيده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوك كه از افراد اجانب است، نباشند، واجب كرده است كه براي كشورگيري حاضر شوند و قانون اسلام را در سرتاسر ممالك جهان منتشر كنند و بايد همهي جهانيان بدانند كه كشورگيري اسلام با كشورگيري فرمانفرمايان جهان، فرقها دارد….
و چون معلوم شد كه جهاد اسلامي، كشورگيري مانند ساير كشورگيريها نيست. البته بايد تشكيل حكومت اسلامي در تحت نظر امام عادل يا به امر او بشود تا به اين امر اقدام شود وگرنه، چون كشورگيري ديگر جهانيان شود كه آن از حكم خرد، بيرون و از بيدادگريها و ستمكاريها به شمار ميرود و اسلام و تمدن و عدالت اسلامي از آن دور و بري است.
و اما قسم دوم از جنگ اسلامي كه به نام دفاع اسم برده شده و آن، جنگيدن براي حفظ استقلال كشور و دفاع از اجانب است، به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نايب امام نيست و كسي از مجتهدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب است به حكم اسلام، از كشور اسلامي محافظت كنند و استقلال آن را پابرجا نمايند.
لینک کوتاه : https://khademalreza.ir/?p=5637